خونه مون عيدا پر مهمونه
مي رن مهمونا از اونا فقط

آشغالِ ميوه به جا مي مونه !
کجاست اون کيوي ؟ چي شد نارنگي ؟

کجا رفت اون موز ؟! خدا مي دونه !
جعبه خالي ِ شيريني هنوز

گوشه ي طاقچه پيش گلدونه
عطرش پيچيده تا آشپزخونه

شيرينيش کجاست ؟ خدا مي دونه
مي رن مهمونا از اونا فقط

جعبه ي خالي به جا مي مونه !
از بس خونه رو به هم مي ريزن

آدم مثل اسب(!) تو گِل مي مونه
يکي نيست بگه خداوکيلي

جاي پوست پسته توي قندونه ؟!
قند نصفه ي عموجون هنوز

خيس و لهيده ته فنجونه
حالا خداييش قندش مهم نيست

کنار اون قند نصف دندونه !
مي رن مهمونا از اونا فقط

نصفه ي دندون به جا مي مونه !!
پسته ي خندون ، بادوم شيرين

فندق در باز ، مال مهمونه
« پرسيد زير لب يکي با حسرت » :

که از اين آجيل، به غير از تخمه،
واسه ما بعدها چي چي مي مونه ؟